دختران روستای گیران برای رسیدن به مدرسه باید کیلومترها سنگلاخ را در مسیر دور و دراز هر روزه خود بپیمایند.
مسیری طولانی تا مرکز بخش کتیج در شهرستان فنوج.
حال آنکه مرکز این بخش با هزاران جمعیت و چندین و چند روستا ، فاقد یک مدرسه شبانه روزی دخترانه است.
دختران گیران هر روز پشت این وانت باری سوار شده و کیلومترها مسیر را در این جاده صعب العبور سنگ و کوه پیموده و برمیگردند.
در این مسیر تا چشم کار میکند کوه است و سنگ و آفتاب و جز صدای گاه و بیگاه باد خشک وسوزان چیزی به گوش نمی رسد.
محرومیت ، محدودیت ؛ دو واژه پرچم افراشته روستاهای بخش بزرگ کتیج هستند ، روستاهایی که تیره اند ؛ از دوری نور.
اما همیشه گفته ام و باز هم می گویم ؛ امان ، امان از جبر جغارفیایی.
امان از جغرافیای جابر !
اما گیران!
اینجا روستاست و آرزوهای ازلی روستا دیدن ندارد.
کسی ویرانی دورافتاده را آباد نمی کند.
اینان دختران سرزمین آفتابند ،
دختران سرزمین دورافتاده و شاید ، فراموش شده ؛ حیران درس اند و ویران سنگلاخ های تحصیل!
در ناکجا آبادهای سیستان و بلوچستان مدرسه وجود ندارد دبیر زن وجود ندارد.
ناکجا آباد که نه ؛ ناکجا ویران های بلوچستان !
در ناکجا ویران های بلوچستان ترک تحصیل اجبارست و در مرگ و دل مردگی اختیار!
ناکجا ویران های بلوچستان تنهایند ، دست کوتاهشان به هیچ جا نمی رسد.
رؤیای مدرسهرفتن مشق خیالی دانشآموزان راه دورست ؛ محصلان انتظاری که اندوه دیرینه آنها میپیچد در آسمان، در کوه، در دشت و در سرزمین آفتاب.
به گیران که بروید ، سوال اینست « دبیرستان ما کی رو به راه می شود؟ »
وقتی قرار نباشد دختران درس بخوانند ، ازدواج می کنند.
برای رسم روستا بد است دختر زیاد در خانه بماند.
آنها که ازدواج میکنند ، افسوس مدرسه را همیشه یاد دارند و رؤیاهایی که میتوانست پشت نیمکت ها باشد.
اما افسوس و صد افسوس!
وای بر شما کرسی دارانِ این سرزمین!
دختران گیران ، تکه پاره های تکثیری آمالشان را بر باد رفته می بینند.
آیا آنچه شایسته دختر است همین ست؟
آیا رفاه و اصول اولیه و کمترین حد رفاه اینگونه است؟
آیا اینگونه در بوق و کرنا شدگی ادعای واهیِ آموزش و تحصیل سطح بالایمان را جدی بگیریم؟
حال که مدرسه هم وجود دارد و بقول آموزش و پرورش فقط در قید نبود دبیر خانم است!
کتیج سیتی